زهـــــــره نســـــاجیان





ای تو زیبای جهان ماه فریبای زمان

بغلت مامن جان است امان است امان

گره ی چشم به چشمت، الکن گشته زبان

عشق تو در دل و جان جمله عیان است عیان


همه دم نام تو گردیده مرا ورد زبان

اشک دوری تو از دیده روان است روان

غنچه مانده است به عشق لب تو برق لبان

عشق دل بر دل تو قد جهان است جهان


خبر از آمدنت دادی و دل گشته جوان

وقت رفتن به فغان است فغان است فغان

بودنت واجب عینی است ثواب است بمان

رفتنت بار گران است گران است گران


تو شدی ماه و شدم زهره ی تو روز و شبان

تیر بر چشم و دو ابرو چو کمان است کمان

گر که عقبی برسد از ره و گیتی به نهان

عشق من باز همان است همان است همان.



" عزیزترینم، تولدت مبارک ".♥



 آنکه بر روی لبان تو شکر ریخته است

بر رخ م تو قرص قمر ریخته است

نقش ابروی تو و رنگ دو چشمت که زدند

از کمان آرش و از قهوه قجر ریخته است!


جام معجون دو چشمت عسل و شیر و شراب

زنگاهت غزل و شرم و شرر ریخته است

سرخ سرخ است تنم از لب جادوگر تو

بسکه بر داغ لبت غنچه حَمَر ریخته است


غرق شد هر که به دریای دلت راه گرفت

گوییا در دل تو بحر خزر ریخته است

شور شد چشم خود و غیر خود از دیدن تو

بس نمک بر تن و بر کوه و کمر ریخته است!


روح دستان تو جان میدهد این بیجان را

از هر انگشت تو صد گونه هنر ریخته است

سر ابریشمی موی تو دعوا شده است

پیش پا را بنگر شانه ی سر ریخته است!


مات چشمت شدم و سوختم ای زیبا چشم

روی کبریت نگاه تو خطر ریخته است

هی بزن زل به من و کار دلم را تو بساز!

روی مژگان سیاه تو تبر ریخته است


هر کسی غیر تو افتاد گذارش به برم

چو غباری ز در خانه به در ریخته است

صبر کن، راحت از این شاعره ات در نگذر

پیش پای غزلم خون جگر ریخته است


مستم از لحن صدایت صنما باز بگو.

در صدایت نفس مرغ سحر ریخته است

زهره بد باخته دل بر دل تو ماه دلم

مثل من عاشقت از عصر حجر ریخته است.!



 

شیوه ی چشم تو بر دل همه آشوب زده

هدیه بر چشم من ایکاش دمی زُل بدهد!

اخم تو تیر به دل میزند ای راحت جان

کاش یک معجزه ابرو گره ات شل بدهد!

 

اینهمه ناز؟ بیا با دل تنگم تو بساز

شرط خود را تو بگو تا دل من قول بدهد

نکند رنگ حنای دل من باخته است؟!

به دعا دست به فرماندهی کل بدهد!

 

شده وابسته به ناز نگهت قیمت زر

کندم رحم که تخفیف و تنزل بدهد؟!

اندکی میگذرد لذت آغوش و لبت

کاش فرصت شود عمری و تعلل بدهد!

 

هرکسی روی تو را دید از این کوچه نرفت

ترسم این است "منا" شیوه ی بین اُل بدهد!

زیر باران دل تنگم شده شاگرد نسیم

 به مشامم همه دم عطر تو را هُل بدهد!

 

"غم مخور کلبه احزان بشود همچو بهشت"

کاش کولی به من این بار تفال بدهد!

بی تو پاییز شده زهره ی همزاد بهار

تو بیا تا دل پژمرده من گل بدهد.

 


 

در سکوتم با غزلهایم هیاهو میکنم

عشق دل تا گردد اثباتت تکاپو میکنم

 

پنجره، کوچه، خیابان. راه چشمانم شده

با پرنده توی ساعتخانه کو کو میکنم!

 

ابری دل گشته بارانی برایت نازنین

صورتم را بهر عشقم آب و جارو میکنم

 

چشمها را بسته ام تاب و توانم رفته است

با خدایم حرف دارم خواهش از او میکنم

 

در میان اشکها کم کم که واضح میشوی

روبرویم مینشینی هر طرف رو میکنم

 

چشمهای عاشقت دنبال چشمان من است

قبله گاهم میشوی تا رو به هر سو میکنم

 

آنچنان عطر نفسهایت دویده خانه را

با ولع، دست و بغل، گلبوسه را بو میکنم

 

عاشقانه، دلبرانه سوی تو می آیم و

عشق و احساس دلم را تک به تک رو میکنم

 

داغم از عشقت، تب آلودم ز آغوش و لبت

تا نسوزانم تو را پهلو به پهلو میکنم!

 

با نوازشهای زهره ماه شب در خواب ناز

میکنم شق القمر در روز، جادو میکنم.

 


 

سهمم بشود حوری و غِلمان هله هیهات

دل جز به جمال تو که شیدا شدنی نیست

گَردی همه عالم به زمین تا به سماوات

چون ماه دل زهره که پیدا شدنی نیست.

 

با ماه رخت جلوه نمایی ننمایی

آخر شب پاییز که یلدا شدنی نیست

باید تو بیایی که غم از دل بزدایی

وقتی که شب تب زده فردا شدنی نیست.



پیشکش حضور سبز ☆ماه دل تک ستاره☆ . *97/07/26*

 

تا شنیدم میرسی از ره کنار پنجره

کی میپایم و چشمم سرک برداشته

 

غنچه لبهایم به دور از شهد شیرین لبت

چون انار سرخ یلدایی ترک برداشته

 

آنچنان جذاب و زیبایی که بی نقش و نگار

هرکسی دیده تو را میل بزک برداشته!

 

غرق چشمانت شده هرکس بدیده دیده ات

مثل نیما حس "آدمها کمک" برداشته

 

حاجی عبدالله از قند لبت الگو گرفت

از رُخت دریاچه ی قم بس نمک برداشته

 

از سر انگشتت هنر میبارد و عاشق شده

هرکسی از مهر دستت ناخنک برداشته

 

در نبودت بسکه بوسیدم تو را عمقی و داغ

صفحه ی گوشی من پیوسته لک برداشته!

 

تا که باران میزند یاد تو میپیچد فضا

خانه را گویی که عطر قاصدک برداشته.

 

من شدم عاشق تو را یا عاشقی تو زهره را؟

این همه عشق و دلم حیران و شک برداشته

 

لحظه ی دیدار از شوقت دویدم کوچه را

باد هم گشته رضا خان و لچک برداشته.



 

تمام شهر را رفتم شبی بازو به بازویت

به سر مهتاب و من غرق رخ زیبا قمر رویت

 

گذر کردیم از دکان و مرغان تا به مقصد کلبه عشاق

دلم میخواست جان باشی و من پهلو به پهلویت

 

تصور کن نشستی روبروی جنگل پُر مه کنار من

تو صحبت میکنی من سر نهادم روی زانویت

 

بهشت آغوش امن توست وقتی دور از این دنیا

بغل وا میکنی تن میسپارم دست جادویت

 

پر از آرامشم وقتی که انگشتام در موهات

مرا هی میکشد تا چشمهای زیر ابرویت

 

حسادت میکنم حتی به گلهای متکایی

که چون پیچک گل پُر ناز می پیچند در مویت

 

تنت را مرمر از جنس خداوندی تراشیدند

یقین دانم خدا خود مات چشمان پری خویت

 

برایم زندگی چیزی به غیر از با تو بودن نیست

ببر این اختر تنها، ته دنیا شبی بازو به بازویت.

 


 

دارم سخنان با تو و گفتن نتوانم

جز دامن وصل تو گرفتن نتوانم

تو غرق سخن گفتن و من محو نگاهت

بد مست چنانم که شنفتن نتوانم

 

سرشارم از عشقت صنما تا به قیامت

رسوا شده ام تاب نهفتن نتوانم

هرجا که روم یاد تو باشد به کنارم

حتی قدمی بی تو به رفتن نتوانم

 

بی عشق تو حتی اگر همزاد بهارم

چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم

من زهره به دور از رخ ماهت به شبانگاه

سو سو زنم و یک مژه خفتن نتوانم.

 



بر لبم عطر لبت مانده و من ترسانم

نکند یک نفر از بوسه ی ما پی ببرد!

بکشم در بغل و شانه بزن مویم را

کمی از مهر دو دستت بده گیسو ببرد!

 

غنچه لبهای تو باعث شده زنبور عسل

جای گل حسرت و افسوس به کندو ببرد

یوسفا، رو بنمایی اگر از حسن رخت

جمله عالم شود انگشت که چاقو ببرد!

 

هر کسی عشق دلش را به تو تقدیم کند

مثل این است که رقاصه به باکو ببرد!

دل من در طلبت بسته کمر بین رقیب

گوی رقبت سر جنگت ز هلاکو ببرد

 

خبر از آمدنت دادی و دستم لرزید

دسته گلهای مرا آب روان جو ببرد!

در نبودت شده ام خیره به عکست مه من

این سری چشم تو را چشم من از رو ببرد!

 

اگر امشب به حریمت ندهی راه عبور

خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد.

ترسم آخر نرسد دست تو بر دست دلم

عاقبت زهره دلش را دل مه جو ببرد.

 


 

تا شنوم صدای تو

غنچه ی باز میشوم

سایه ی تو به عرش و من

رو به فراز میشوم.

 

گه به زمین و گه سما

بی تو، ز کف قرار ما

تا که رِسَم به پیش تو

جمله تراز میشوم.

 

روح من و روان من

تاب من و توان من

نقطه منم که پیش تو

زهره لحاظ میشوم.

 

پُر بنما ز دیده ات

جام نگاه مست من

چشم تو قبله ی من و

رو به نماز میشوم.

 

بی تو سیاه گشته دل

پای وفا نشسته گِل

ماهشوی دمی مرا

⭐زهره⭐به ناز میشوم.

 




ای تو زیبای جهان ماه فریبای زمان

بغلت مامن جان است امان است امان

گره ی چشم به چشمت، الکن گشته زبان

عشق تو در دل و جان جمله عیان است عیان


همه دم نام تو گردیده مرا ورد زبان

اشک دوری تو از دیده روان است روان

غنچه مانده است به عشق لب تو برق لبان

مهر دل بر دل تو قد جهان است جهان


خبر از آمدنت دادی و دل گشته جوان

وقت رفتن به فغان است فغان است فغان

بودنت واجب عینی است ثواب است بمان

رفتنت بار گران است گران است گران


تو شدی ماه و شدم زهره ی تو روز و شبان

تیر بر چشم و دو ابرو چو کمان است کمان

گر که عقبی برسد از ره و گیتی به نهان

عشق من باز همان است همان است همان.




تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!


صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را


چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است


چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو.

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو


عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش


گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش.


با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز.




تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!


صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را


چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است


چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو.

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو


عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش


گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش.


با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز.




من همچنان میخواهمت خواهی نخواهی

عین خیالت هم نبود و نیست انگاری


دنیا به دورم حلقه گردد بی رخ ماهت

از جمله عالم دورم و بد حس بیزاری


تب کرده ام دور از تو درمانی ندارم

تنها نگاهت میشود تسکین بیماری


خواب و خوراک از من ربودی و برفتی

از غم پُرم اما سبک همچون پر کاهی


من با قطاری عازم شهر توام اما

در جاده دیگر نیست دهقان فداکاری


منزل به منزل، کو به کو گیرم نشانت را

از مشرق و مغرب گرفته تا خود ِ ساری


مجنون شده لیلی ِ تو اندر بیابان ها

کولی شدن از عشق تو بهتر ز بیکاری!


هر ثانیه چشم انتظارم روی ماهت را

دل در دلم میکوبه همچون کفتر چاهی


اخم تو حتی میزند خنجر به قلب من

چشمت ببندی میشود یک ضربه ی کاری!


چشمان ِ پُر خواهش، لبان ِ خالی از گفتار

با سر اشاره ت کن قبولم کرده ای، آری.


یاران کنندم شکوه او زن دارد و بچه!!

آری ته خطم! زدم بر طبل بیعاری


تا هستم و هستی به مهرت پای بستم من

از دل یقین دارم منو تنهام نمیذاری


امشب شبه مهتابه. میخواهم حبیبم را

دور از تو و آغوش تو، اشک است و بیخوابی


فتح من و تو عاقبت حاصل شود روزی

تو ماه من، من زهره ات. در اوج بیداری!




 

تا شنیدم میرسی از ره کنار پنجره

کی میپایم و چشمم سرک برداشته

 

غنچه لبهایم به دور از شهد شیرین لبت

چون انار سرخ یلدایی ترک برداشته

 

آنچنان جذاب و زیبایی که بی نقش و نگار

هرکسی دیده تو را میل بزک برداشته!

 

غرق چشمانت شده هرکس بدیده دیده ات

مثل نیما حس "آدمها کمک" برداشته

 

حاجی عبدالله از قند لبت الگو گرفت

از رُخت دریاچه ی قم بس نمک برداشته

 

از سر انگشتت هنر میبارد و عاشق شده

هرکسی از مهر دستت ناخنک برداشته

 

در نبودت بسکه بوسیدم تو را عمقی و داغ

صفحه ی گوشی من پیوسته لک برداشته!

 

تا که باران میزند یاد تو میپیچد فضا

خانه را گویی که عطر قاصدک برداشته.

 

من شدم عاشق تو را یا عاشقی تو زهره را؟

این همه عشق و دلم حیران و شک برداشته

 

لحظه ی دیدار از شوقت دویدم کوچه را

باد هم گشته رضا خان و لچک برداشته.



 

گاهی خدا هم که دلش میشه تنگ

اشک چشاش میاد با ریتم و آهنگ

فرشته های حمل بارون میگن:

تو دل ابر میکشه پنجه و چنگ

 

بارون یعنی دل خدا شکسته

اشک فراوون به چشاش نشسته

میگن دعا زودی میشه اجابت

تا وقتی درب رحمتش نبسته

 

هق هق اون صدای تُندراشه

گویی خدا سرش رو زانواشه

بحق دونه دونه های بارون

هیچ عاشقی بی یاورش نباشه

 

میباره تا آروم بگیره درداش

دل میده بر حال دل عاشقاش

دلش سبک که میشه بعد اشکاش

تندی میشه رنگین کمونه پیداش.


 

گاهی خدا هم که دلش میشه تنگ

اشک چشاش میاد با ریتم و آهنگ

فرشته های حمل بارون میگن:

تو دل ابر میکشه پنجه و چنگ

 

بارون یعنی دل خدا شکسته

اشک فراوون به چشاش نشسته

میگن دعا زودی میشه اجابت

تا وقتی درب رحمتش نبسته

 

هق هق اون صدای تُندراشه

گویی خدا سرش رو زانواشه

بحق دونه دونه های بارون

هیچ عاشقی بی یاورش نباشه

 

میباره تا آروم بگیره درداش

دل میده بر حال دل عاشقاش

دلش سبک که میشه بعد اشکاش

تندی میشه رنگین کمونه پیداش.

 


 

فرخنده میلادت مبارک تک ستاره

دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره

اردیبهشت زیباترین فصل بهاره

بارون و گل سبزه فراوونه هواره.

 

ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟

خدا که هست، کنارته عیبی نداره

اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟

مهم به یادت بودنه فرقی نداره!

 

بارون نشه چشمای آهوی تو امروز

میلادته. عزیز دل شگون نداره

چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز

عشقی که در قلب توئه مجنون نداره

 

کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه

با اینهمه به راهشه چشم انتظاره

عاشقترین زن زهرۀ ابرو کمونه

از رو زمین تا آسمون امیدواره

 

اردیبهشت روی زمین همچون بهشته

غِلمان من شو، من فرشته. ماه پاره

زیباترین عشقو خدا بر ما نوشته

مهمان شو امشب در کنار تک ستاره

                                                                                        

از ناز خود کم کن بیا غرق نیازم

از آتش عشقت تنورم پر شراره

یکتا دلم را بر دل نازت ببازم

تنها به تو. قسم به اسماء جلاله

 


 

فرخنده میلادت مبارک تک ستاره

دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره

اردیبهشت زیباترین فصل بهاره

بارون و گل سبزه فراوونه هواره.

 

ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟

خدا که هست، کنارته عیبی نداره

اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟

مهم به یادت بودنه فرقی نداره!

 

بارون نشه چشمای آهوی تو امروز

میلادته. عزیز دل شگون نداره

چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز

عشقی که در قلب توئه مجنون نداره

 

کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه

با اینهمه به راهشه چشم انتظاره

عاشقترین زن زهرۀ ابرو کمونه

از رو زمین تا آسمون امیدواره

 

اردیبهشت روی زمین همچون بهشته

غِلمان من شو، من فرشته. ماه پاره

زیباترین عشقو خدا بر ما نوشته

مهمان شو امشب در کنار تک ستاره

                                                                                        

از ناز خود کم کن بیا غرق نیازم

از آتش عشقت تنورم پر شراره

یکتا دلم را بر دل نازت ببازم

تنها به تو. قسم به اسماء جلاله

 


 

فرخنده میلادت مبارک تک ستاره

دم ها به سینه حبس و دلها بیقراره

اردیبهشت زیباترین فصل بهاره

بارون و گل سبزه فراوونه هواره.

 

ماهت نشسته پشت ابر رو بر گرفته؟

خدا که هست، کنارته عیبی نداره

اخم و کنایه نو به نو از سر گرفته؟

مهم به یادت بودنه فرقی نداره!

 

بارون نشه چشمای آهوی تو امروز

میلادته. عزیز دل شگون نداره

چشم دلت رو عاشقونه سوی حق دوز

عشقی که در قلب توئه مجنون نداره

 

کلاغ پَر و گنجشک پر و مه پَر پَرونه

با اینهمه به راهشه چشم انتظاره

عاشقترین زن زهرۀ ابرو کمونه

از رو زمین تا آسمون امیدواره

 

اردیبهشت روی زمین همچون بهشته

غِلمان من شو، من فرشته. ماه پاره

زیباترین عشقو خدا بر ما نوشته

مهمان شو امشب در کنار تک ستاره

                                                                                        

از ناز خود کم کن بیا غرق نیازم

از آتش عشقت تنورم پر شراره

یکتا دلم را بر دل نازت ببازم

تنها به تو. قسم به اسماء جلاله

 

 

 

تک اختر ِ پروین نشان ِ ماه رویی

با یک دل عاشق پر از مهر و صبوری

از آسمان آید زمین از راه دوری

طعنه زند زیبایی اش بر هر چه حوری!

 

صورت چو ماه چهارده گردیده زیبا

اختر نگو! مه وش رخ و سیمین فریبا

چون وا نماید از سرش آن روسری را

دنیا شود مجنون ببیند این پری را

 

چون ماه میلادش مه اردیبهشت است

حتی زمین هم پیش رویش چون بهشت است

کار دلش هم عاشقی هم دلنوشته است

ایزد برایش بهترینها را نوشته است

 

چشمان او زیباتر از چشمان آهو

ذکر لبان غنچه اش پیوسته " یاهو "

آید به قلب عاشقش دردی ز هر سو.

برفی نشیند لاجرم بر طُــــّره گیسو

 

عاشق شود هر کس نشیند در کنارش

مات نگاه عاشق و ابرو کمانش

زیباتر از روی نکو، نیکو خصالش

بالاترین زیبایی اش ایل و تبارش

 

گر چه گرفته ماه نورش را ز رویش

از عطر گلها میچشد پیوسته بویش

میلاد او باشد همان دم گر به کویش

آید مه دردانه اش عاشق به سویش.

 

با هر قدم در پیش پایش صد گل ناز

بشکفته اند و بر سرش مرغان به پرواز

دنیا شده چونان بهشت خالق راز

زیرا که زهره زندگی را کرده آغاز.

 

 


 

مهرت نگنجد در ترازوی خدایان

زیبا صدایت بهتر از هر آبشاران

 

عطر نفس هایت شکوفای بهاران

دُرّ نگاه عاشقت چون قطره باران

 

چشمان زیبایت چو آهوی خرامان

خیره تو را، بی مرکب و چابک سواران

 

ای مقتدای آسمانی بر جوانان

بر مسند رهبر نشستی در جماران !

 

من اشتیاق دیدنت دارم فراوان

این بی قراری میکِشد دل را خیابان

 

لیلای مجنونت منم اندر بیابان

بر دار عشقت گردنم، چون سربداران


محرم تر از هر محرمی، از هر چه یاران

رحمت به چشم خوب و بر بد، باد خاران

 

حضرت چو اسماعیلی و چون ماه تابان

زهره تو را جوید به دریا، کوهساران

 

تقدیم به مسبب حال خوب☆زهره☆

 

12 تیر ماه 1402 به وقت تشکیل زهره تک ستاره :)

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها